صفحه اصلی ارتباط با ما ورود عضویت
شعر شهادت امام جواد علیه السلام

شعر شهادت امام جواد علیه السلام

ادامه مطلب
انواع حق الناس

انواع حق الناس

ادامه مطلب
خدا چه ندارد؟ چه نمی داند؟ چیست که نزد خدا نیست؟

خدا چه ندارد؟ چه نمی داند؟ چیست که نزد خدا نیست؟

ادامه مطلب
بصیرت چیست؟ خوارج چه کسانی هستند؟

بصیرت چیست؟ خوارج چه کسانی هستند؟

ادامه مطلب
پیر پالان دوز کیست؟

پیر پالان دوز کیست؟

ادامه مطلب
اشعار اردو

اشعار اردو

ادامه مطلب
لیست کتب کتابخانه وقف در گردش

لیست کتب کتابخانه وقف در گردش

ادامه مطلب
طرح وقف در گردش چیست؟

طرح وقف در گردش چیست؟

ادامه مطلب
مجموعه رنگ آمیزی در موضوعات مختلف

مجموعه رنگ آمیزی در موضوعات مختلف

ادامه مطلب
کلید فهم نهج البلاغه.

کلید فهم نهج البلاغه.

ادامه مطلب

تغییر واقعی

 

می خواهم واقعا تغییر کنم و بنده خدا باشم چه کنم؟

پاسخچرا . اماباشرط . عزیزی گفت که من روزخودم را با نام خدا آغاز میکنم ولی نمازنمیخوانم .گفتیم که شما سرسفره بنشینید وروزتان را با غذا آغاز کنید ولی غذا نخورید. گفت : نمیشود . گفتم : پس این هم نمیشود.رژیم معنوی را هم بایدبخوری

جدول برنامه سالانه

جدول برنامه  سالانه

سلام این جدول رو دانلود کنید حتما ابتدا قسمت توضیحات جدول را بخوانید؟!

دانلود فایل ورد توضیحات_برنامه_سالانه.docx

 

دانلود فایل پی دی اف جدول_برنامه_سالانه.pdf

دانلود فابل ورد جدول_برنامه سالانه.docx

 

 توضیحات در ادامه مطلب

گفتگوی خدا با شیطان

ماجرای گفتگوی خدا با شیطان

شيطان به خدا عرض كرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولى از اظهار او مى ترسم خطاب شد مترس و سؤال كن، عرض كرد:
من اعتراف و اقرار دارم بر اينكه خداى من قادر و عالم و حكيم است در افعال خود. او مى دانست قبل از ايجاد من كه چه مى كنم چرا مرا خلق كرد؟
دوم: اين كه چرا مرا امر كردى بر طاعت و عبادت خود و حال آنكه از اطاعت من نفعى به تو نمى رسيد و چيزى بر خدائى تو نمى افزود و از نافرمانى من چيزى از سلطنت و خدائى تو كم نمى شد.


سوم: اينكه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر كردى به سجده آدم؟
چهارم: اين كه چرا مرا به واسطه سجده نكردن لعنت كردى؟ و حال آنكه سالها بندگى كردم و به محض اينكه گفتم: غير تو را سجده نمى كنم به من خشم كردى.
پنجم: اينكه چرا مرا در بهشت راه دادى كه آدم را فريب دهم و اغواء كنم.
ششم: اينكه عداوت مرا با آدم مى دانستى چرا مرا بر اولادش مسلط گردانيدى؟
هفتم: اينكه چرا تا قيامت مهلت دادى؟ اگر مرا هلاك كرده بودى همه راحت بودند، اين هفت بحث را كرد و يك جواب شنيد:
خطاب شد: اى شيطان، مرا حكيم مى دانى؟
شيطان گفت: بله.
خداوند فرمود: پس تمام اين بحث هاى تو بى جا است.

آری خدای حکیم هیچ گاه بد مخلوقش را نمی خواهد پس مشکلات زندگی را هدف دار بگیریم.

اوج کرامت

مال و جمال بلكه علم و ديگر اوصاف كمالي كه از ميان رفتني است، نه تنها معيار كرامت انسان نيست كه همگي وسيله ابتلا و امتحان او در دنيا است. قرآن كريم به اشتباه توده انسان ها در اين باره، اشاره دارد كه: (فأمّا الإنسان إذا ما ابتلاه ربّه فأكرمه و نعّمه فيقول ربّي أكرمن  و أمّا إذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربّي أهانن  كلاّ ... )[1]. يعني انسان اگر به مِنحَت و نعمتي رسيد، گمان مي‏كند كه خداوند، گرامي‏اش داشته است و اگر در مِحنَت و سختي و تهيدستي گرفتار آيد، مي‏پندارد كه خدا او را خوار ساخته است. اين پندارها ناروا است؛ زيرا سختي و راحتي دنيا همه جز امتحان و ابتلاي الهي نيست. يعني انسان سالم به سلامت ممتحن و مبتلاست و خدا با سلامتي او را امتحان كرده است و انسان بيمار و عالم و ثروتمند و... نيز به بيماري و علم و ثروت و...، دچار و هركس هر كمالي دارد، به همان كمال، مبتلاست. چيزي در دنيا به عنوان پاداش نهايي مطرح نيست؛ زيرا دنيا دار امتحان و عمل است نه حساب نهايي و قيامت، جايگاه حسابرسي است (و نه عمل).

امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين باره مي‏فرمايند: «الغني والفَقر بعد العَرضِ علي اللّه سبحانه»[2]. يعني توانگري و تهيدستي افراد هنگام عرضه بر حساب دقيق خدا در قيامت آشكار مي‏شود.
پس نه بدن انسان و نه روح متعارف او، هيچ يك معيار كرامت نهايي بشر نيست؛ زيرا خداوندي كه از كرامت انسان سخن مي‏گويد، از حيوان و پست تر از حيوان بودن او و گياه و پست تر از گياه بودن او و سنگ و پست تر از سنگ بودن او نيز ياد مي‏كند. گروهي را مانند حيوان و فرومايه تر از آن مي‏خواند كه: (أولئك كالأنعام بل هم أضلّ)[3] و دسته اي را چون سنگ و سخت تر از آن مي‏داند كه: (فهي كالحجارة أو أشدّ قسوة)[4]؛ زيرا از درون بعضي سنگ ها چشمه زلال آب، مي‏جوشد: (وإنّ منها لما يشّقّق فيخرج منه الماء)[5]. ولي قلب قسيّ و سنگي آنها را چنين بركتي نيست

پس اوج كرامت آدمي كه جنبهٴ ملكوتي انسان را در: ﴿نفخت فيه من روحي﴾1، تأمين مي‏كند، به فراترين مرتبهٴ تقوا وابسته است. يعني: ﴿إنّ أكرمكم عنداللّه أتقاكم﴾2. با كرامت ترين شما در پيشگاه خدا با تقواترين شماست.

بر اين اساس، داشتن تقواي متوسط نيز ميانهٴ راه است و كمال آدمي، نيازمند نيل به درجهٴ «اَتْقي» است تا انسان كامل كه معلم فرشته ها و مسجود آنان است ظهور كند؛ چرا كه فرشتگان همواره در برابرانسان كامل در خضوع و سجودند و امروز نيز در پيشگاه ولي‏عصر و حجت حق (ارواحنا فداه) خاضع اند و ساجد؛ چون تعليم اسماء و نيز مسجود فرشتگان شدن از آنِ شخصيّت حقوقي انسان كامل است و نه شخص حقيقي حضرت آدم (عليه السلام) مثلاً. يعني مقام والاي انسانيت، معلّم است و مسجود و اين مقام برين، هماره در خلفاي الهي متجلّي است و ظهور آن هرگز پايان نمي‏پذيرد.

 صورت و سيرت انسان در قرآن، آیت الله جوادی آملی، صفحه 83

 

نهایت حرکت

پس انسان در هر شأ ن و مرتبه اي تحوّل داشته باشد، به سوي خدا حركت مي‏كند و براي اين كه صيرورتش الهي باشد، خداوند، اسما و صفات خود را براي انسان بر مي‏شمرد و خود را با اسماي حُسناي عليم، حكيم، حيّ، عزيز، مريد، سميع، بصير، غفار، ستار و... معرفي مي‏فرمايد. پس هر كس به سوي علم و حكمت و حيات و عزت و... حركت كند، به سوي خدا مي‏رود و به همان ميزان از خلافت الهي بهره مي‏برد. آن كس كه همه اين راه ها را بپيمايد و به همه اهداف نايل آيد و مظهر تمام اسماي حسناي حق (تبارك و تعالي) گردد، انسان كامل و خليفه خدا مي‏شود و آن كه بخشي از اين راه را طي كند، انسان متوسط و خليفه ناتمام خواهد بود و كسي كه در اين سمت و سو اصلاً حركتي ندارد، اساساً از انسانيت، بي‏بهره است، تا چه رسد به كمال و يا اصل خلافت؛ زيرا خليفه بايد آيت مستخلفٌ عنه باشد و كسي كه در اثر انقطاع از خدا و اتّصال به هوس و انغمار در هوي، هيچ نشانه اي از اسماي الهي در او ظهور نكرده است، هرگز صلاحيت چنين سمت والايي را ندارد.

صورت و سيرت انسان در قرآن، صفحه ۱۱۷

به کجا میرویم


برخي به سوي «اسم عظيم» خدا در حركت اند. مثلاً به دنبال علم يا كرامت يا حلم يا قدرت يا گشاده دستي يا رزق و... هستند. اينان در واقع عبدالعليم اند و عبدالكريم و عبدالحليم و عبدالقدير و عبدالباسط و عبدالرازق و.... يعني آنها بندگان اسمي از اسماي عظيم الهي‏اند كه در بخش نهايي به الله برمي‏گردد و البته اين بندگان، داراي مرتبه اي از كمال هستند. فراتر از اين مرتبه، كساني هستند كه صيرورتشان به سوي «اسم اعظم» است. آنان عبدالله اند و عبدالرحمن كه از بزرگ ترين و زيباترين اسم هاي خداي سبحان، همين «اللّه» و «رحمن» است: (قل ادعوا اللّه او ادعوا الرّحمن أيّا ما تدعوا فله الأسماء الحسني). آنان كه به سمت اين دو اسم اعظم در صيرورت اند، از اسم هاي عظيم گذشته اند و به سوي لقاء الله يا لقاء الرّحمن حركت مي‏كنند، همچون جويباري كه از درياچه و دريا، چشم پوشيده است و به سوي اقيانوس مي‏شتابد. پس از اين دو مرحله، نوبت به مرتبه اي مي‏رسد كه انسان از «تعيّن اسمي» در مي‏گذرد و به سوي «هويت ضميري» كه فراتر از «إلي الله» و «إلي الرحمن» است. 

 صورت و سيرت انسان در قرآن ، آیت الله جوادی آملی ، صفحه ۱۰۷

صیرورت ملکوتی

حضرت آیت الله جوادی آملی:

قرآن كريم از سير انسان به «صيرورت»، ياد كرده است. تفاوت صيرورت با سير در اين است كه سير به معناي حركت است كه در همه اجرام زميني و آسماني، وجود دارد. اما صيرورت يعني تحوّل و شدن و از نوعي به نوع ديگر و از منزلتي به منزلت ديگر و از مرحله اي به مرحله ديگر، تكامل يافتن.

صورت و سيرت انسان در قرآن، صفحه ۹۹

نردبان ملکوت


اگر عمل بالا رفت عامل نيز بالا مي‏رود چون عمل از عامل جدا نيست كه عمل را در نامه‏اي بنويسند و تنها همان بالا برود. ممكن نيست جان عمل كه نيّت است، از انسان جدا باشد. عمل مانند بخار و دود نيست، بلكه واقعيتي است وابسته به جان آدمي. حقيقتي كه منشأ اين عمل است همواره با صاحب عمل خواهد بود. اگر عمل بالا مي‏رود عامل هم بالا مي‏رود. آنگاه انسان آسماني و فرشته شده، وصف او سماوي مي‏شود.
اين معناي عقلي را اميرالمؤمنين (سلام‏الله‌عليه) در بيان لطيفي، تبيين فرموده‏اند كه: «فاعل الخير خيْر منه وفاعل الشرّ شرّ منه»(1) بهتر از هر عمل خيري، انساني است كه عمل خير را انجام مي‏دهد. اگر نماز فضيلت دارد، اگر نماز بالا مي‏رود، بهتر از نماز، نمازگزار است؛ چون اين نماز فعل اوست. چگونه مي‏شود نماز بالا رود و نمازگزار بالا نرود، روزه بالا رود و روزه‏دار بالا نرود. نيز بدتر از هر عمل بدي همان عامل بدي است كه آن را مرتكب مي‏شود؛ زيرا عمل بد و شر، اثر آن شخص است. چگونه مي‏شود اثر از مؤثر قويتر باشد.
در بعد فضيلت اگر اعمال خير بالا مي‏رود، روح انسان كه عامل اين اعمال خير است آن هم يقيناً بالا مي‏رود

حكمت عبادات، آیت الله جوادی آملی - صفحه  120

 1- نهج البلاغه، حكمت 32

توصیه انبیاء به نماز


توصيه انبيا به نماز
امام ششم (سلام‏ الله‌عليه) درباره عظمت نماز فرمودند: شما سخن انبيا را در قرآن مي‏شنويد، بنده صالح خدا، عيساي مسيح (سلام‏ الله‌عليه) مي‏گويد: خدا مرا به نماز توصيه كرد:
امام صادق (عليه‏السلام) اين سخن را در جواب معاوية بن وهب كه از وي درباره بهترين وسيله تقرب و محبوبيت بندگان به پروردگار پرسيده بود فرمود: «ما أعلم شيئاً بعْد المعرفة أفضل من هذه الصلاة! ألا تري أنّ العبد الصالح، عيسي‏بن مريم عليه‏السلام قال: وأوصاني بالصّلوة»3 بهترين وسيله تقرب به پروردگار پس از معرفت خدا چيزي بالاتر از نماز نيست ـ معرفت جزء اصول اعتقادات است. و بر اساس آن تقرب به وسيله نماز ممكن است ـ آيا نديدي عيسي‏بن مريم را كه مي‏فرمايد: خداوند مرا به نماز توصيه كرده است.
حكمت عباداتْ ، آیت الله جوادی آملی، صفحه 116

نماز طهارت روح

اميرالمؤمنين (سلام‏الله‌عليه) در نهج البلاغه از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل فرموده كه: من در عجبم از كسي كه چشمه‏اي درِ منزل اوست و شبانه ‏روز پنج بار در آن چشمه شستشو مي ‏كند، با اين حال، باز آلوده است. چون نماز مثل چشمه زلال است كه انسان نمازگزار در وقتهاي پنجگانه در آن شستشو مي‏ كند(1).
نماز كوثري است كه انسان را تطهير مي‏كند. قهراً اگر ما از نماز اين طهارت را در خود احساس نكرديم، بايد بپذيريم آن نماز واقعي را نخوانده‏ايم. ممكن است نماز صحيح باشد، لكن مقبول نيست؛ زيرا نمازي مقبول است كه روح انسان را تطهير كند. آنگاه گذشته از اقبال الهي و بهشت خداوند متعال، دلهاي ديگران را متوجه شما مي‏كند و شما محبوب ديگران مي‏شويد.
چه ذخيره‏اي بالاتر از اينكه دلهاي مؤمنان به طرف انسان متوجه باشد؟ زيرا در مشكلات، مؤمنين يار انسانند. دعاي مؤمنان نسبت به انسان مؤثر است. اگر انسان بخواهد مؤمنان مشكل او را حل كنند، براي او دعا و طلب آمرزش كنند، بايد قلب خودش را مخصوصاً در حال نماز متوجه خداوند سازد.
وقتي انسان در نماز قلب را مهار مي‏كند كه چشم و گوش را در بيرون مهار كرده باشد. اگر در بيرون نماز، چشم و گوشش را حفظ كرد، در نماز دشمن دروني هجوم نمي ‏آورد. مهم آن است كه انسان در بيرون نماز خود را حفظ كند. 

حكمت عبادات،آیت الله جوادی آملی ،صفحه 115

1ـ تعاهدوا أمر الصلاة وحافظوا عليها واستكثروا منها... وشبّهها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بالحَمّة (الجمّة) تكون علي باب الرجل، فهو يغتسل منها فى اليوم والليلة خمس مرات فما عسي أن يبقي عليه من الدَرَن؟ (نهج البلاغه، خطبه 199).

معراج ملکوتی ها

آیه الله بها الدینی

صلات، جاذب نفوس انسانی است . صلات، معراج مؤمن است و این معراجیت صلات، معراجیت واقعی است . ولی چرا نفوس عروج پیدانمی کنند؟ چرا به سوی الله حرکت نمی کنند؟ چرا به خدای تعالی تقرب پیدا نمی کنند؟ چگونه است که هم نماز می خواند، هم قلدری، سفاکی و سبعیت می کند؟ !

این، برای این است که نمازش صادقانه نیست . اگر نماز صادقانه بود، عروج دارد . دروغ بافی، آدم را به جایی نمی رساند . «ایاک نعبد و ایاک نستعین » ; یعنی من به حق تعالی، عبودیت محض دارم، تسلیم هوای نفس نیستم، تسلیم شیطان نیستم . منتهای حرکت انسان این است که به هیچ موجودی وابسته نباشد و فقط به حق تعالی وابستگی داشته باشد . آزادی نفوس وقتی است که تمام وابستگی ها به نفوس و ارباب ها را کنار بگذارد و فقط به خدای تعالی وابسته باشد . آزادی نفوس، عبارت از این است که از خدای تعالی استعانت جوید و از احدی جز خدای تعالی، طلب نصرت نکند . منتهای کمال بشر این است که این مقام را پیداکند . وقتی این مقام را پیدا می کند که راستگو باشد . در نماز امام زمان (عج)، تکرار «ایاک نعبد و ایاک نستعین » ، برای این است که عروج پیدا کنید; ولی اگر صد تا دروغ گفتید سقوط پیدا می کنید!

مجله پاسدار اسلام ، شهریور 1376، شماره  189

عالم ملکوت از نظر امام علی

از  امام علی علیه السلام درباره عالم عِلوی سؤال کردند.
و منظورشان این بود که عالم عِلوی چطور است؟ خصوصیات و آثارش چیست؟ در مقابل عالم سِفلی یعنی عالم پائین، عالم پست که ما در آن زیست می کنیم.
آن عالمی که محل ملائکه و ارواح و عقول و موجودات مجرده است، آنها چه خواصی دارند؟
فَقَالَ عَلَیْهِ السلاَمُ: صُوَرٌ عَارِیَةٌ عَنِ الْمَوَآد، عَالِیَةٌ عَنِ الْقُوةِ وَالاِسْتِعْدَادِ. تَجَلی لَهَا فَأَشْرَقَتْ، وَ طَالَعَهَا فَتَلاَلاَتْ. وَ أَلْقَی فِی هُوِیتِهَا مِثَالَهُ، فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَهُ.
وَ خَلَقَ الاْءنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ؛ إنْ زَکاهَا بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَآئِلِ عِلَلِهَا، وَ إذَا اعْتَدَلَ مِزَاجُهَا وَ فَارَقَتِ الاْضْدَادَ، فَقَدْ شَارَکَ بِهَا السبْعَ الشدَادَ. (شرح «غرر و درر» از آقاجمال خوانساری ج4 ص218 تا 220)

حضرت در پاسخ سؤال فرمودند: «در عالم بالا ماده نیست؛ صورت هائی است که از ماده عریان است .» و البته چون ماده نیست، مدت هم نیست، زیرا ماده از ملازمات زمان است.
«آن موجودات فعلیت محضه هستند و دارای استعداد و قوه نیستند.» موجوداتی که بسوی کمال در حرکتند، دارای استعداد و قوه هستند که با طی مدارج کمال، قوای خود را به فعلیت میرسانند و پیوسته بین استعداد و فعلیت در حرکت میباشند. هر لحظه قوه را تبدیل به فعلیتی، و در لحظه دیگر آن فعلیت را نیز که به نوبه خود قوه و استعداد نسبت به مراحل و مراتب بعدی است تبدیل به فعلیت دیگری می نمایند. و همینطور پیوسته هر قوه تبدیل به فعلیت نسبی، و آن فعلیت نسبی تبدیل به فعلیت کاملتری میگردد تا به منزل فعلیت محضه برسد و فعلیت مطلقه را حائز گردد.

تخم میوه که در آن استعداد درخت و ریشه و ساقه و برگ و میوه های فراوان در سالیان متمادی، نهفته شده است، چون در زیر زمین کاشته گردد بسوی تکامل و پیدایش درخت و دادن میوه در حرکت است.
تمام موجودات این عالم با داشتن قوه و استعداد، بواسطه خَلع و لَبس، آن قوا را تبدیل به فعلیت می کنند و با صعود از نردبان ترقی به تکامل میرسند. ترقی و کمال از مختصات این عالم است. در آن عالم همه موجودات دارای فعلیت محضه هستند.
هر کس از اینجا رفت، در آنجا با هر فعلیتی که هست همان است که از دنیا میرود؛ مُهر میشود. گرچه در عالم برزخ فی الجمله حرکت و تکاملی هست لیکن همانطور که سابقاً اشاره شد عالم برزخ از تتمه عالم دنیا محسوب میگردد، چون دارای خصوصیات کم و کیف است که از جهتی مشابه با موجودات مادی است؛ ولی در قیامت بهیچوجه تکاملی و حرکتی نیست و هر کس پا به قیامت گذارد به فعلیت محضه رسیده است.
ملائکه آن عالم حرکت و تکامل ندارند. هر کدام از آنها برای هر مأموریت و وظیفه ای که آفریده شده اند، تا آخر برای همان جهت خاص بوده، ضعف و قدرت و کم و کاست و زیاده و نقصان برای آنها نیست. تخطی و تجاوز نمی توانند بنمایند، کوتاهی و سستی نیز نمی توانند بکنند.

این از خواص موجودات عالم عِلوی است که از ماده و حجاب آن فارغ، و در بسترهای فعلیت و تحقق صِرف آرمیده اند.
«خداوند تبارک و تعالی بر آنها تجلی کرد، یعنی خود را در آئینه هویات و ماهیات آنان که همان «أعیان ثابته » در اصطلاح عرفاءِ ذَوِی العزة و المِقدار است نشان داد، فَأَشْرَقَتْ، آنها دارای نور و روشنی شدند؛ و در آن طلوع کرد یعنی خودی ارائه نمود پس آنها متلألی و درخشان شدند.
و خداوند در هویت آن موجودات، شَبَه و مثال و نمونةه خود را که ظهور و بروز صفات و اسماء اوست قرار داد؛ پس بنابراین از آن موجودات افعال خود را ظاهر کرد.»
و بدین جهت، ظهور افعال خداوند از آن موجودات، به علت القاء مثال خود در آنها بوده است؛ اول در آنها اسم و صفت را قرار داد و به پیرو آن، افعال او از آنها ظهور و بروز کرد.

پس تمام افعال موجودات عوالم عِلوی، فقط ظهور صفات و اسماء خداست که آن نیز بر اساس تجلی ذاتی در آنها پدید آمده است.
«و خداوند انسان را آفرید که دارای نفس ناطقه است و بدین جهت از سائر موجودات تمایز و برتری دارد. اگر انسان نفس خود را بواسطه علم و عمل تزکیه نماید و رشد و نمو دهد، در اینصورت با اصل جواهر سلسله علل خود در مبدأ تکوین مشابهت پیدا میکند و با آن موجودات طاهره و منوره عالم علوی تسانخ و تشابه به هم میرساند.
و اگر مزاج انسان معتدل شود و از أضداد و از قوای مختلفه شهویه و غضبیه و وهمیه مفارقت کند و استعمال آنها را بر اساس اعتدال و اوامر قوه عقلیه و ناطقه قدسیه خود در آورد، در اینصورت با آسمانهای هفتگانه که بر فراز او هستند در حیات و در آثار حیاتی مشارکت خواهد نمود.»
یعنی انسان مانند «سَبع شداد» آسمانهای هفتگانه مُتقَن و محکم، ترقی میکند و دارای روح کمال میگردد، و مثل آنان دارای صفات و افعال مجرده و مطلقه و بسیطه می شود.

انسان در این دنیا در پشت حجاب های ظلمانی و نورانی محبوس و پرده نشین است، ولی چون حرکت میکند و با موجودات عوالم عِلوی آشنا می شود و با آن صُوَرٌ عَارِیَةٌ عَنِ الْمَوَآد عَالِیَةٌ عَنِ الْقُوةِ وَ الاِسْتِعْدَادِ انس میگیرد، می بیند که تمام آن عالم نور است.
اول، نور ازلی و ابدی است که اشراق بر موجودات کرده؛ بر آن موجودات ملکوتی که روح محضند و صورت ندارند، و بالاتر از کم و کیف هستند. صورت، متعلق به عالم مثال و برزخ است؛ در آنجائی که مافوق عالم مثال است صورت نیست. در آنجا معانی مجرده و بسیطه و حقائق بَحْته و صرفه وجود دارند.
بعد از آنجا، آن نور تنازل میکند و به عالم صورت می آید؛ و برای انسان مشهود می شود که چگونه آن نور، اشراق به اسماء جزئیه و از آن پس به اسماء جزئی تر نموده، و به تمام فرشتگان عالم صورت رسیده تا اینکه عوالم یکی پس از دیگری روی سلسله مراتب منظمِ خود از نور پروردگار بهره و سهمیه برداشتند و از عوالم بالا به خود و از خود به عوالم پائین تر پخش کردند.

در اینجاست که فرمایش مولی الموالی در همین حدیث شریف که: وَ إذَا اعْتَدَلَ مِزَاجُهَا وَ فَارَقَتِ الاْضْدَادَ، فَقَدْ شَارَکَ بِهَا السبْعَ الشدَادَ. مشارکت انسان با آسمانهای متقن و محکم و هفتگانه که خدا آفریده، مسانخت و مجانست با آن صور عالیه می باشد.
اللَهُ الذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَـ'وَ 'تٍ وَ مِنَ الاْرْضِ مِثْلَهُن یَتَنَزلُ الاْمْرُ بَیْنَهُن لِتَعْلَمُوا أَن اللَهَ عَلَی ' کُل شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَن اللَهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُل شَیْءٍ عِلْمًا. (طلاق/12)
«خداوند است آنکه هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز به مثل آسمانها آفرید. امر خدا پیوسته بین آسمانها و زمین نازل و جاری است؛ برای اینکه شما بدانید که خداوند بر هر چیز تواناست و علم او بر هر موجودی احاطه دارد!»
از اینجا استفاده می شود که منظور و مقصود از خلقت آسمانها و زمین، معرفت و اقرار انسان به سعه قدرت و احاطه علم خداست

معادشناسی 5، صفحه 213-212 و 190-186

فرق عالم ملکوت با دنیا

فرق بين وجود مادّي اشيا و وجود مجرّد آنها كه در خزاين الهي قراردارد، آن است كه آنچه نزد انسانهاست، زوال‏پذير و تغيّرياب و آنچه نزد خداي سبحان قراردارد، مصون از زوال و دگرگوني است، چنان كه فرمود: (ما عِندَكُم يَنفَدُ وما عِندَ اللهِ باق) (نحل، 96)، پس آنچه نزد ماست، قَدَر و زوال‏پذير است و آنچه نزد پروردگار است، قضا، ثابت و باقي است و به همين دليل از سَيَلان، حركت، تغيّر و تدرّج، منزّه است، چنان كه هر حقيقتي در آن موطن، بيش از يك مصداق ندارد.
با توجه به اين دو مطلب كه موجود عالم ملكوت، هم باقي و ثابت و هم واحد است، جنبه ملكوتي انسان هم اوّلاً ثابت است نه سيال و ثانياً واحد است نه كثير.
علاّمه(قدس‌سرّه) با توجّه به آيات محوري ياد شده، براي تفسير آيه ميثاق، ضمن ردّ تمثيل و تبيين تاريخي ميثاق، نهايتاً بر سه نكته تأكيد كرده‏اند: اوّلاً انسان چهره‏اي ملكوتي دارد و چهره‏اي ملكي كه در چهره ملكوتي خويش، ربوبيت الله و عبوديت خود را مي‏يابد. ثانياً موطن ملكوت، بر موطن ملكي و دنيايي او مقدّم است. ثالثاً چون اين دو موطن از يك منظرند، با هم متحدند نه جدا از هم، خداوند به انسان امر مي‏كند كه به ياد موطن ملكوتي خود باشد و وقتي به ياد آن موطن بود، پيام آن را حفظ مي‏كند.

[شمس الوحي تبريزي -  صفحه 120]

مراحل عالم

حكما عوالم وجود را به چهار مرحله طولي تقسيم كرده‌اند كه اگر از بالا به پايين، يعني به صورت قوس نزولي مدّ نظر قرار گيرد، از اين قرار خواهد بود: عالم لاهوت، عالم جبروت، عالم ملكوت و عالم ناسوت. همان‌طور كه ملاحظه مي‌شود، عالم ناسوت كه به آن، عالم دنيا گفته مي‌شود، نازل‌ترين مرحله وجود است.عالمي كه با جسم خود در آن زندگي مي‌كنيم، هم آخرين مرحله هستي و پست‌ترين آن است،[ادب فناي مقربان جلد2 -  صفحه 124]


ملکوت جای شیطان نیست

در نشئه جبروت و عالم فرشتگان و عوالم برتر هم فقط حق هست و باطلي در آنها نيست، زيرا منشأ باطل، ابليس است و وهم و متخيّله از درون، ابزار ابليس بيروني است. ورود شيطان به برخي مناطق مانند جبروت و ملكوت اعلا ممنوع است و مناطق حفاظت شده‏اي است كه هيچ شيطاني حق رفتن به آنجا را ندارد.
هر گاه انسان جزو بندگان مخلَص شود و به مقام عقل مجرّد محض باريابد، شيطان او را رها مي‏كند، چون در آن محدوده وهم و خيال راه ندارد و تجرّد شيطان هم تجرّد وهمي است؛ نه عقلي. شيطان، موجودي محدود و با گستره تجرّد مشخص است، پس قدرت نفوذ او هم معلوم است و در آن ملأ اعلاي جبروتي، جايي براي او نيست. وقتي به او خطاب رسيد كه اين مقام، جاي تكبّر و موجود متكبّر نيست و بايد هبوط كند: ﴿فَاهبِط مِنها فَما يَكونُ لَكَ اَن تَتَكَبَّرَ فيها﴾1، او براي هميشه تنزّل كرد.
آنجا منطقه امن و حراست شده‏اي است كه جز فرشتگان فرمانبردار خدا: ﴿لايَسبِقونَهُ بِالقَولِ وهُم بِاَمرِهِ يَعمَلون﴾2 و فرشتگان حامل عرش و ملائكي كه غذاي آنها تسبيح و تهليل و تحميد است، احدي حضور ندارد. آنجا منطقه مخلَصين است و گرفتار نفس امّاره و وهم و خيال به آن حرم امن راه نمي‏يابد. در آن منطقه والا انسان وَهّام و خَيّال، مطرود و محكوم به هبوط است و انسان

جایگاه قرآن

موقعيّت قرآن
قرآن كه كليد باب كنز مخفي است، بر شهپر مرغ هستي با ترنّم ترانه توحيد نسيم دل‏فزايش را در آسمان پر ستاره دلها و زمين پر ز لاله قلبها مي‏گستراند و بانگ رساي (إن هو إلاّ وحي يوحي)(نجم، 4)آن آغاز و انجام هستي را صلا مي‏دهد.
طلوع هور الهي در طور وجود قرآني از سرادقات خاص رحماني آغازيدن گرفته و چهره پر جلايش از پس هاله‏هاي تجرّد و غمام ماديّت، به روشني آفتاب و به وضوح مهتاب نمايان شده است.
طنين تعليم آن (شديد القوي)( نجم، 5 )، بر آستان آن اُفق اعلي در هيئت (ذو مِرّةٍ فاستوي)(نجم، 6) با صد شوق و نوا خوش مي‏سرايد كه (إنّ هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم)(اسراء، 9)
طاير ناطق قدس كه آينه‏دار عالم وحي است شاهبال هدايتش را كران تا كران گسترانيده و عرش و فرش را در نورديده و مُلك و ملكوت را زير نور پر فروغ خود در آورده است.
خداوند عالم كه از خزانه هدايت و مخزن سعادت، قبسي به طور موسي و طلعتي از آن به جان عيسي و بارقه‏اي به جودي نوح و نوري به قلب ابراهيم و اشراقي به همه صحف آسماني داشته، اكنون همه درهاي هدايت و رحمت را گشوده است. اكنون تمامي كوهها طور است، بر همه سفينه‏ها نوح است، همه نارها نور است و جميع صحف كتاب مسطور.
آنچه بيضاء تورات موسي و فروغ انجيل عيسي و روشني و جلاي صحيفه ابراهيمي و حديث نور زبور داود بود و آنچه طلعتِ جلوه الهي در همه كتب بود از پرده غيب بدر آمد. آري بارقه بي‏بديل وحي از بارگاه قداست درخشيدن گرفته، با شهاب ثاقب خود، ايثار وجود و نثار نور دارد. نوري كه خود فروزان است و فروغ جوامع را نيز به همراه دارد.
صد مژده بهار دل، صد خنده سراي جان  صد قهقهه بر كويش صد شوق به هر سويش
خانه دل بروبيد، جام صفا بنوشيد  تن به ورع بپوشيد، كوثر جان در آمد

تفسیر تسنيم، جلد 1صفحه 16

شعر شهادت امام جواد علیه السلام

شعر شهادت امام جواد علیه السلام

ادامه مطلب
انواع حق الناس

انواع حق الناس

ادامه مطلب
خدا چه ندارد؟ چه نمی داند؟ چیست که نزد خدا نیست؟

خدا چه ندارد؟ چه نمی داند؟ چیست که نزد خدا نیست؟

ادامه مطلب
بصیرت چیست؟ خوارج چه کسانی هستند؟

بصیرت چیست؟ خوارج چه کسانی هستند؟

ادامه مطلب
پیر پالان دوز کیست؟

پیر پالان دوز کیست؟

ادامه مطلب
اشعار اردو

اشعار اردو

ادامه مطلب
لیست کتب کتابخانه وقف در گردش

لیست کتب کتابخانه وقف در گردش

ادامه مطلب
طرح وقف در گردش چیست؟

طرح وقف در گردش چیست؟

ادامه مطلب
مجموعه رنگ آمیزی در موضوعات مختلف

مجموعه رنگ آمیزی در موضوعات مختلف

ادامه مطلب
کلید فهم نهج البلاغه.

کلید فهم نهج البلاغه.

ادامه مطلب
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد